[Read] ➲ ثریا در اغما Author اسماعیل فصیح – Natus-physiotherapy.co.uk ثریا در اغما؛ از پاریس تا نمایشگاه کتاب ثریا و خلاقیت من هر دو به کما رفته بودند احتمالا حالا دیگر میدانید که ثریا در اغما؛ از پاریس تا نمایشگاه کتاب ثریا و خلاقیت من هر دو به کما رفته بودند احتمالا حالا دیگر میدانید که لیلا آزاده هستم از رمان ثریا در اغما جلال در پایان داستانش فرانسه را درحالی ترک کرد که ثریا هنوز در اغما بود و من دانلود کتاب صوتی ثریا در اغما | حسین پاکدل | طاقچه کتاب گویای ثریا در Epub / ثریا در اغما اثر اسماعیل فصیح، ادامه ماجراهای جلال آریان، یکی از شخصیتهای اصلی کتابهای این نویسنده است کاراکتر جلال آریان با شخصیت خود فصیح شباهت بسیاری دارد، و از جهت بعضی تجربهها مثل تولد در ثریا در اغما | موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات کتاب ثریا در اغما اثری است از اسماعیل فصیح به چاپ انتشارات ذهن آویز این کتاب روایتگر ماجرایی پیرامون جلال آریان است که خواننده را گاه به گرمای آبادان می برد و گاه مهمان کافه های پاریس می کند؛ در حالی که ایران دومین ماه ثریا در اغما فصیح معرفی کتاب ثریا در اغما اسماعیل فصیح انتشارات نشر نو توی کتاب درد سیاوش از خواهرزاده جلال آریان به نام ثریا حرف زده شد که عروسیش هست در این کتاب شوهر ثریا توی تظاهرات کشته شده و ثریا به اصرار مادر برای دانلود کتاب صوتی ثریا در اغما دانلود کتاب صوتی دانلود ثریا، خواهرزاده آریان، که شوهرش را در تظاهرات از دست داده، در بحبوحه جنگ هشتساله عراق با ایران و به اصرار مادر برای ادامه تحصیل به پاریس مهاجرت میکند، ولی طی یک حادثه در حین دوچرخهسواری به اغما میرود ادب مقاومت شهودثریا در اغما کتاب ثریا در اغمانوشته ؛اسماعیل فصیح تعداد صفحه ص نشر نو دانلود pdf شناسه رکورد عنوان ثریا در اغما پديدآور ؛اسماعیل فصیح شابک تعداد صفحات ص ويژگيها ناشر نشر نو شماره ثبت رمان ثریا در اغما از اسماعیل فصیح فرمت pdfjavaepubapk رمان ثریا در اغما از اسماعیل فصیح نام رمان رمان ثریا در اغما به قلم اسماعیل فصیح حجم رمان مگابایت پی دی اف مگابایت نسخه ی اندروید مگابایت نسخه ی جاوا کیلو بایت نسخه ی epub خلاصهای از داستان رمان جلال ثریا در اغما ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد ثُریّا در اِغما یکی از آثار اسماعیل فصیح است این رمان در سال ۱۳۶۲ در تهران منتشر شد و در عرض یک سال به چاپ چهارم رسید همزمان با چاپ چهارم این اثر، ترجمهٔ انگلیسی آن در سال ۱۹۸۵ منتشر شد خاطره بازی با ثریا در اغما و زمستان دوم اسفند بهانهای است تا از اسماعیل فصیح یاد کنیم که در دهههای و داستان های او در زمره آثار پرفروش بود بی آن که به ورطۀ ابتذال درغلتد نقدو بررسي داستان ثريا در اغما؛ نوشته اسماعيل فصيح نقد و گرچه ثریا در اغما رمانی خواندنی است، ولی در مقایسه با رمان زمستان،رمانی آَفته، مطولّ و سرد و کم جاذبه است منبع جنگ از سه دیدگاه ؛ نقدو بررسی رمان و داستان بلند جنگ ، محمد حنیف فصیح، اسماعیل ثریا در اغما، تهران.
اینکه یه نویسنده پیدا کنی دست خیالت رو به دستش بسپاری و همراهش بشی مثل زندگی عادی خودت پر از بالا و پایین باشه جذابه برای من واقعیه ،غرقم می کنه و بهم یه انتراک خوب میده که فارغ از دنیای الانم بشمبرم و در فضای دیگه ای زندگی کنم و بچرخم و شاد و غمگین بشم عین یه سفر واقعیبشینم پای صحبت عده ای که دوستی باهاشون شاید کوتاه باشه شاید مجبور باشی به حرفهای جدی و یا چرندیاتشون گوش بدی اما لذت میبریسه رمانی که از جناب فصیح خوندم برای من همین حس و حال رو داشتبخصوص به طور ویژه وقتی از خوزستان و جنگ حرف میزنه من رو هم بیشتر غرق میکنه و به قولی همذات پنداری می کنیمحیف شد این نویسنده آنقدر که باید شناخته نشد
زندگی ساده است تو را از شکم مادر می آورند اینجا به تو امید و عظمت دنیا را نشان می دهند بعد توی دهانت می زنند، همه چیز را از دستت می گیرند، و می گذارند مغزت در کوما متوقف شود، صفر انصاف نیست
زندگی ساده است تو را از شکم مادر می آورند اینجا به تو امید و عظمت دنیا را نشان می دهند بعد توی دهانت می زنند، همه چیز را از دستت می گیرند، و می گذارند مغزت در کوما متوقف شود، صفرانصاف نیست C'est la vie
جلال آریان در ماه دوم جنگ به خاطر رسیدگی به وضعیت خواهرزادهاش که تو کماست به فرانسه میره اونجا با جمع ایرانیهای مقیم اونجا دیدار میکنه و یک به یک اونها رو برای خواننده توضیح میده این کلیت داستانه موضوع داستان بد نیست دربارهی هنرمندها و سیاستمدارها و نظامیهایی هست که بعد از انقلاب از ایران رفتند شاید دید جالبی هم داره اما بعضی جاها خیلی جانبدارانه به نظر میرسه مثلاً شخصیت قاسم یزدانی دوست داشتنی توصیف میشه چرا که انقلابیهرمان رگههایی از رمانهای پروفروش عامهپسند بست سلر داره هر چند من این رو بد نمیدونم و به نظرم این یه قدرته که شما بتونید یک رمان خوب بنویسید و عامهپسند هم باشه اما این رمان بعضی جاها باعث خستگی میشد رمان پر بود از کلیشهها در حالیکه جلال با شخصیتهای مختلفی رو به رو میشه با همه میره کافه میشینه و صحبت میکنه هیچ خلاقیتی در صحنهها جز در فصل اول که از ایران خارج میشن به خرج نمیده ثریا در اغماست مثل «نسل تون به تون شده» مهاجرها و تا آخر هم در اغما میمونه اما هیچ وجه شبهی جز وضعیت پزشکیش بین این نسل با ثریا دیده نمیشه از طرف دیگه پیرنگ رمان خیلی شبیه پیرنگ رمان «همچنان خورشید طلوع میکند» همینگوی هست فقط کمی ایرانیزه شدهتو هر دو شخصیتهای داستان پس از یک رویداد مهم تو زندگیشون تو پاریس جمع میشن شخصیت لیلا آزاده و رابطهش با برت به صورت خیلی کمرنگتری شبیه به برت توی رمان همینگوی هست بزرگترین فرق این رمان با رمان همینگوی شخصیتپردازیه شخصیتپردازی ضعیف بود اکثر آدمها لحن و تیکه کلامهاشون یکی بود جز شخصیت لیلا آزاده بقیهی اونها شخصیتهای تک بعدی و ثابتی داشتند لیلا آزاده هم تنها لغزشهای فکریش تا حدودی دو بعد به شخصیتش داده بود در کل رمان خیلی خوبی نبود بین 2 و 3 گیر کردم و بهش 3 دادم C'est la vie
اسماعیل فصیح آنقدر همه چیز را واقعی نوشته که اصلا نمیتوان فهمید رمان است یا سفرنامهثریا را در اغما و ما را بین پاریس و آبادان به کشش سیصد و بیست و پنج صفحه نگه میداردآنها که اسیرزمان را خوانده اند میدانند که فصیح در اسیر زمان ابتدا و انتهای ثریا در اغما را آوردهخواهرزاده ام در پاریس به کما می رودمن به فرانسه میرومثریا در می گذرد او را به خاک میسپرمبر میگردمو در ثریا در اغما همه چیز پاریس را مینویسد و مینویسد و مینویسدمثل همه ی کارهای فصیح عشق هم هست اما کمرنگ و آرامهمانگونه که شاید از یک استاد دانشگاه انتظار میرود و جلال آریان مردی که در آستانه ی پنجاه سالگی هنوز کار دلش به سامان نشدهاین رمان سردش است در کافه های پاریس در اتاق ارزان قیمت زیر شیروانی هرچند که گاه و بیگاه چشم و خیال ما هم از کوچه پسکوچه های یخزده ی پاریس به صحرای تفتیده ی خوزستان میخزد
عنوان ثریا در اغما؛ نویسنده اسماعیل فصیح؛ مشخصات نشر تهران، نشر نو، چاپ پنجم سال 1362؛ در 321 ص؛ موضوع داستانهای نویسندگان ایرانی قرن 14 هجری شمسی قرن 20 میلادی، ترجمه انگلیسی اثر در لندن سال 1985 م، ترجمه عربی در قاهره 1997 م
كتابهاى اسماعيل فصيح از ان جهت دوست دارم كه روايت زمان جنگ و بدبختى است كه در بى دغدغه گى كودكى ام گذشت ،،، تنها بخشى از كتاب كه مسيو أريان در سفارت ايران در فرانسه ،، بين تايم نماز و نهار مطلبى رو در مجله ابونمان برادران پاسدار انقلابي ميخوند برام جالب بود،،، مطلبى داستان وار بر گرفته از حقيقت تلخ و شرايط خفقان اور ان دوره
اولین کتابی بود که از اسماعیل فصیح می خوندم، نثرش رو دوست داشتمکدخدا یک روز مردم ده را دور خودش جمع می کند و می گوید آی مردم یک خبر خوب براتون دارم و یک خبر بد اول خبر بد این است که امسال زمستان ما جز تاپاله ی گاو و خر چیزی نداریم اما خبر خوب این که امسال تا بخواهید تاپاله داریم
روایت داستان بسیار خوب بوددر هم تنیدگی زمان ها خیلی روان بود و در عین حال زیباداستان هم که بر جان مینشستفکر نکنم چیز دیگری لازم باشد
«ثریا در اغما»باید برای بدترین آماده باشیم و برای بهترین امیدوار بخشی از متن رماناین کتاب را «اسماعیل فصیح» نخستین بار در سال ۱۳۶۲ منتشر کرده است کمی از زندگی خود نویسنده بگویم بهتر است اسماعیل فصیح متولد محلهٔ درخونگاه تهران است همسر اول مرحوم فصیح، یک خانم خارجی بود که طبق نوشتهای که در ویکیپدیا دیدهام، سر زا از دنیا رفت فصیح کارمند شرکت صنعت نفت آبادان بوده است خانهاش در همان اوایل جنگ تقریباً نابود میشود خودش از داستاننویسهایی بوده که با وجود این که هیچ وقت در سطح نویسندگانی مثل هدایت، آل احمد، دولتآبادی و محمود قرار نگرفت ولی نکتهٔ جالبش این بوده که علاوه بر مخاطب خاص، توانسته توجه مخاطب عام را نیز به خودش منعطف کند به گواه آمارهای موجود در سایتهای خبری که دیدهام کتاب «ثریا در اغما» یکی از پرفروشترین رمانهای تاریخ ادبیات ایران بوده استتکههای جالب از این کتاب زندگی ساده است تو را از شکم مادر میآورند اینجا به تو امید و عظمت دنیا را نشان میدهند بعد توی دهانت میزنند ، همه چیز را از دستت میگیرند و میگذارند مغزت در کما متوقف شود، صفر انصاف نیست به خصوص اگر مادرت منتظر باشد شامپانی شراب گازدار مخصوص و محصول منحصر یک شهرستان قدیمی فرانسه به همین نام است انگور سفید آن را در دشتهایی که زمین گچی دارد پرورش میدهند چوبپنبه بطری حتماً باید مفتول فلزی داشته باشد وگرنه میپرد هوا بعد تیمسار وارد مبحث برندی و کنیاک میشود برندی عالیترین لیکوری است که از تقطیر شراب گرفته میشود برندی را باید سک خورد، یعنی نباید با هیچ چیز مخلوط شود الا با آب دهان تمام برندیهای جهان برندیاند مگر برندیهایی که در ناحیهٔ شهرستان کنیاک فرانسه ساخته میشود – که در این صورت دیگر برندی نیست و کنیاک استبعد از یک حد بدبختی یا یک حد خوشبختی ، همه مثل هم میشوند و آدم نمی تواند هیچ چیز را درست تشخیص بدهد معلوم نیست کی بد است و کی خوب است چون همه مثل هماند چه قدر در این لحظه خوشحالم که این نامه را برایت مینویسم تا بگویم دوستت دارم هیچ چی احمقانهتر از این نیست که آدم بخواهد توی تلفن به یک نفر بگوید دوستت دارم و طرف بگوید چی گفتی؟ صدا نمییاد «یک صحنه را حالا میتوانم تعریف کنم حدود یک ماه بعد از شروع جنگ من آبادان بودم آن موقع هنوز عراقیها محاصرهٔ آبادان را کامل نکرده بودند مردم عادی دستهدسته همه چیز را میگذاشتند و میرفتند هنوز جادهء ماهشهر دست ایرانیها بود توی شهر عملاً منطقهء جنگی بود همه جا پر از دود و آتش از پالایشگاه شب و روز ستونهای عظیم دود بلند بود از مخازن نفت باوارده هم دود و آتش بلند بود صدای شلیک خمپاره و موشک توپهای دوربرد و انفجار قطع نمیشد حتی مریضخانه را هم با توپ زده بودند یک روز عصر که من آنجا بودم، رفته بودم به چند تا از دانشجوهای دانشکدهء نفت که به عنوان امدادگر آنجا کار میکردند کمک کنم کارگری آمد که حیاط خانهاش کاتیوشا خورده بود زنش و مادرش و چهار پنج تا بچهاش با ترکش شدید کشته شده بودند خودش که توی آشپزخانه بود فقط به پاش خورده بود و خیلی بد نبود جسد زن و مادر و بچههایش را با جیپ آورده بودند خودش هم گوشهء جیپ نشسته بود یک کارتن مقوایی که روش نوشته بود «پفک نمکی» با خودش آورده بود و با گریه به یکی از دانشجوها داد دانشجو که از جریان با خبر بود با دلسوزی پرسید «این تو چیه، پدر؟» کارگر با مشت توی سر خودش میزد میگفت «نمیدونم مال کدومشونه» ما اول خیال کردیم پفک نمکییه دانشجو در کارتن را باز کرد نگاه کرد کارگر مرتب میگفت «نمیدونم مال کدومشونه» توی کارتن دست یک بچه بود که از کتف قطع شده بود ظاهراً در اثر ترکش کارگر توی سر خودش میزد و میگفت «نمیدونم مال کدومشونه» آنجا از این خبرهاستخلاصهٔ داستاناز این به بعدش را نخوانید بهتر است ممکن است داستان بیمزه شود«جلال آریان» شخصیتی به شدت شبیه خود نویسنده دارد آریان متولد درخونگاه، کارمند شرکت نفت آبادان است و طبق روایت قصه زنش را از دست داده است خواهرزادهاش ثریا با مردی در ایران ازدواج میکند که شوهرش تنها چند ماه پس از عروسی در حادثهٔ ۱۷ شهریور شهید میشود مادر ثریا فرنگیش دخترش را برای ادامهٔ تحصیل و تغییر فضا به پاریس برای ادامهٔ تحصیل میفرستد فقط چند روز قبل از بازگشت ثریا به ایران، طی دوچرخهسواری تصادف کرده، ضربهٔ مغزی میشود جلال آریان در سال ۵۹ که سال اول جنگ هم بوده با مرخصی بدون حقوق و با اتوبوسهای تعاونی ۱ راهی ترکیه شده تا از آنجا به پاریس برود و به کارهای خواهرزادهاش که در اغماست بپردازد در این میان و در چند ماهی که در پاریس میماند از نزدیک با ایرانیان مقیم پاریس دیدار میکند در همین حین به خاطر مشکلاتی که در طی جنگ دیده است در داستان زیاد بازگشت به عقب وجود دارد این داستان به نظر من یک فحش ادبی است به کسانی که با داعیهٔ عشق وطن در اوج جنگ از کشور فرار کردهاند و در بادهنوشیهایشان و در میان هیزبازیها و خانمبازیهایشان و رمان نوشتنها و میتینگهایشان به سلامتی وطن کنیاکی یا شرابی مینوشند داستان خیلی زیبا وصف شده خصوصاً این که «جلال آریان» در این قصه به نظر آدم مذهبی نمیرسد و حساسیتهای خاصی به این ادا و اطوارها ندارد و تنها در میان این جماعت میلولد جالب آن که پس از سکتهٔ مغزیاش و به توصیهٔ پزشک معالج از خوردن شراب امتناع دارد در این میان با یک دانشجوی مذهبی اهل تربت حیدریه هم آشنا میشود که هم ریش دارد و هم از استاد مطهری و آیتالله طالقانی و جهان اسلام حرف میزند جالبی داستان قضاوت نکردن مستقیم است و همهٔ قضاوتها را به عهدهٔ خواننده گذاشتن